آیا گربه ها عواطف دارند؟

عواطف، گونه ای از احساساتند که برای نشان دادن انواع شور و هیجانات استفاده می شوند. برخی عواطف در ما غریزی اند و برخی دیگر وام گرفته از اجتماع و اکتسابی هستند.

عواطف غریزی که از زمان بدویت وجود داشته عبارتند از تنفر،ترس، خشم و شهوت. و از عواطف وابسته به اجتماع می توان به ترحم و حسادت اشاره کرد.

مطالعات و تحقیقات جدید زمینه های عصب شناسی نشان می دهد که احساسات بدوی یا پایه ای، اساس فیزیولوژی داشته

یا ممکن است براثر محرک های شیمیایی(مثل جاذبه های جنسی که از طریق ترشح هورمون ها ایجاد می شود) یا محرک های بصری به وجود می آید.

به نظر می رسد که احساسات پایه ای باعث تغییرات شیمیایی برای پاسخ به محرک در بدن می شود.

در متن این مقاله نگاهی به عواطف گربه ها می اندازیم.

در اینجا تضاد میان عواطف انسانی با گربه ها را نشان داده یا به قیاس آن می پردازیم. و برای این کار نیاز به ارجاع این مطالب به حیوانات دیگر داریم.

دیدگاه های متضاد در رابطه با احساسات حیوانات

آیا گربه و حیوانات دیگر عواطف دارند؟ آیا می توانند واکنشی عاطفی داشته باشند؟

با توجه به گفته های بسیاری از صاحبان حیوانات خانگی، پاسخ “بله”است. گربه ها طیف وسیعی از هیجانات خود ، مانند سرخوردگی، لذت و محبت را به نمایش می گذارند.

از دیگر رفتار گربه ها می توان به عواطفی چون حسادت، نا امیدی یا حتا میل به انتقام اشاره کرد.

مالکان پاسخ اصلی خود را بر اساس مشاهدات شان می دهند، اما دلیل اصلی این احساسات را نمی دانند. آنها با نشناختن عواطف اصلی گربه هایشان درواقع رابطه ای خطرناک و سرشار از ریسک ها دارند.

آیا تصور می کنید که گربه هایی که در زمان مصریان مومیایی شدند احساساتشان با گربه های کنونی یکی ست؟ نه!

باید قبول کرد که با توجه به نیازهای تازه و ارتباط نزدیکتر با انسان ها، عواطف نیز در گربه ها افزایش می یابند.

گربه ها و انسان ها عواطف خود را به یک شکل به نمایش می گذارند. علاوه بر استفاده از حواس پنج گانه، شامل، بویایی، چشایی، بینایی، شنوایی و لامسه، عواطف دیگری نیز با توجه به محیط در آن ها به وجود می آید.

اگرچه انسان ها بینایی بهتری دارند، گربه ها در بویایی و شنوایی قوی ترند. احساس سرما، درد، و سایر احساسات فیزیکی نیز در گربه ها وجود دارد.

محرک های فیزیکی ممکن است منجر به پاسخ های فیزیولوژیکی شود که به برخی ازین پاسخ ها عواطف گفته می شود.

وقتی انسان ها و گربه ها دارای پاسخ های مشابهی باشند، مثلا هر دو جذب بوی اغوا کننده ی غذایی شوند، احتمالاعواطف مشترکی نیز دارن. هردو از آن غذا لذت می برندو احساس رضایت می کنند.

با این وجود بسیاری از دانشمندان پاسخ “نه” داده اند. آنها معتقدند که انسان ها دوست دارند جنبه های انسانی را جانشین کنند

( انسان ها دوست دارند به حیواناتشان، شخصیتی انسانی دهند) و اکثر صاحبان حیوانات خانگی، حیوانه خود را به عنوان کودک خود فرض می کنند.

این داستان بحث برانگیز است. برخی دانشمندان معتقدند که حیواناتی مثل سگ و گربه ها چیزی به جز گوشت و خون و دستگاه تولید مثل نیستند،

درحالی که برخی دیگر معتقدند که سگ ها و گربه ها نیز دارای طیف محدودی از عواطف اند(محدود در مقایسه با انسان).

بسیاری از پژوهشگران این شک و تردید را گریزی حرفه ای برای شخصیت قائل شدن به حیوانات دانسته و گروه دیگر علت این شک را دلیلی شوم می دانند.

آن ها معتقدند که کسانی که عواطف حیوانات را انکار می کنند، در واقع دنبال راه توجیحی برای آزمایشات خود بر حیواناتند.

و به این وسیله می خواهند حیوانات را در اذهان به جای نباتات جلوه دهند تا با خیال آسوده، جنایات آزمایشی خود را بر حیوانات ادامه دهند.

برخی از ادیان می آموزند که انسان ها برتر از حیوانات بوده و این تصور را که حیوانات عواطف ندارند را گسترش می دهند. برخی فرهنگ ها نیز فکر را در حیوانات به رسمیت نمی شناسند.

به عنوان مثال، چینی ها ضرب المثلی دارند که می گوید: حیوان شیئی ست که راه می رود! همین است که در بازارهای آنجا انواع حیوانات به عنوان غذا استفاده می شود.و سگ و گربه فرقی با سبزیجات ندارند.

سیاستمداران و کسانی که مخالف حقوق حیوانات اند، احساسات را در آن ها انکار می کنند زیرا که با این اوصاف مجبور به منع کردن شکار، آزمایش بر حیوانات و غیره می شوند. اما با این حال بسیاری از مردم این اعمال را ظلم می شمارند.

برای آنکه پاسخ واقعی را بدانید، لازم است که با توجه به محیط، احساسات گربه تان را تجزیه و تحلیل کنید.

مغز عاطفی

چارلز داروین نتیجه گرفت که حیوانات دارای احساساتند.او در ادامه به شناخت عواطف احساسات بین انسان ها و حیوانات پرداخت.

او گفت این تداوم احساسات است که باعث این تمایز بین عواطف انسانس و حیوانی می شود.درواقع شدت عواطف و تداوم آن در ذهن، انسان را به موجودی هوشمند بدل کرده است.

پس این شکاف میان نوع احساسات نیست، بلکه میان درجه ی آن هاست.

این درحالی ست که بسیاری دانشمندان با نقل قول از گفته های داروین، از اصل گفته های او سوء استفاده کرده و این تمایز را از اساس به شکلی دیگر عنوان کردند.

به منظور درک احساسات، دانشمندان در این باره که چگونه عواطف شکل می گیرند یا با بدن و یا دنیای خارج مرتبط می شوند، مطالعاتی انجام داده اند.

آنها از طریق سلولهای مغزی به نتایجی رسیده اند، به ویژه تحقیق کرده اند زمانی که قسمتی از مغز دچار آسیب می شود چه اتفاقاتی ممکن است بیافتد.

مغز شامل سلول های عصبی است که با دیگر عصب ها در ارتباط است.

این ارتباط به صورت پیامهای الکتریکی از انتهای یک سلول عصبی به سلولی دیگر مرتبط شده و مواد شیمیای بین سیناپس ها ی(محل تماس دو عصب) سلول های عصبی تقسیم می شود.

با اندازه گیری پالس های الکتریکی و سطح بعضی از مواد شیمیایی و تداخل این دو، محققان به چگونگی کارکرد مغز پی می برند.

الکترود هایی که در برخی قسمت های مغز وجود دارند، می توانند باعث رهاشدن احساساتی خاص شوند.

تحریک مستمر بخشی از بادامه ی مغز، منجر به ترس شدید شده و درنهایت منتهی به مرگ حیوان خواهد شد.

این روش ها تهاجمی بوده و باعث استرس حیوان می شوند(در دراز مدت برای رسیدن به نتیجه ی نهایی آزمایش، حیوان صدمه دیده یا کشته خواهد شد)-

عجیب این است که تعداد کمی از دانشمندان گمان می کنند که احساس شادمانی در حیوانات وجود ندارد.

اما حتا مدتی پس از مرگ حیوان، با آزمایشات میکروسکوپی مغز، می توان به وجود بعضی احساسات(مثل ترس های دراز مدت) پی برد، چرا که اینگونه احساسات باعث تغییرات دائمی در مغز می شوند.

آزمایش الکترود های پوست سر، ام آرآی، اسکن و…از آزمایشات دیگری اند که در این زمینه می توانند راهگشا باشند.

بعضی ازین آزمایش هارا می توان زمانی که حیوان در محیط طبیعی خود است، بدون آسیب به او انجام داد.

روانشناسان داروساز، برای تغیر رفتارهای حیوانات، دارو تجویز می کنند. تغییرات روحی و رفتاری باتزریق برخی داروها قابل سنجش اند.

با پردازش اطلاعات هیجانی در زمان خواب رمrem(مرحله ای از خواب که فرد رویا می بیند) می توان به نتیجه هایی دست یافت،

مداخله در خواب رم و تزریق مواد شیمیایی در این مرحله، منجر به پرخاشگری ، افزایش تحریک پذیری و درنهایت مرگ خواهد شد.

همه ی این تست ها به نتیجه نمی رسند، خصوصن اگر آزمایش برای انسان ها بوده و آزمایش دهنده از حیوانات باشد.

متخصصین ژنتیک، با دستکاری ژن ها برای آنکه تاثیرات ارثی را در احساسات بفهمند، یا نقش هر ژن را در باره ی عواطف درک کنند،

به تحقیق پرداخته اند.طبق برخی تحقیقات در میان گونه های آزمایشگاهی، موش های عصبانی وجود داشت.

این درمیان گربه ها نیز وجود دارد. نگاهی بکنید به نژادهای آرامی مثل پرشین و راگدل و نژادی مانند سیامی.

متخصصین ژنتیک بر این باورند که خصوصیات رفتاری، تحت تاثیر ویژگی های جسمانی تغییر می کند.

درنتیجه معلوم است که احساسات، با اندام های حسی، سیستم عصبی و سایر نقاط بدن در تعامل است.

در روانشناسی تجربی، سه مکتب درباره ی عواطف وجود دارد. رویکرد جزمی؛ فرض می شود که احساساتی خاص(مثل ترس، شادی و…)

از درون مغز به وجود آمده و براساس تغییرات زیستی می توان آن ها را سنجید. رویکرد اجتماعی ساختارگرا؛ برچگونگی استفاده از احساسات در حیوانات و تعامل بین احساسات حیوان با حیوانی دیگر تاکید می کند.

رویکرد جزئی؛ که تاکید بر یادگیری عواطف بر اثر وجود پاداش دارد.

مطالعات رفتارشناسانه ای که درگذشته به کمک عصب شناسی انجام شده، استدلال هایی به نفع حیوانات به وجود آورد.

حتی مشکوک ترین و بدبین ترین دانشمندان نیز بر این توافق دارند که اکثر موجودات، احساسی به نام ترس را تجربه می کنند.

به این دلیل که ترس احساسی ساده و غریزی ست که داشتنش نیاز به فکر کردن ندارد. برای ترس رشته ای محکم در مغز وجود دارد، که زمان شکار یا تهدید توسط حیوانی دیگر، به کار می افتد.

هنگامی که پرنده ای پرواز می کند، هر جسم سیاهی را از نیمرخ خود ببیند، باتصور آنکه شاهین دیده است، به عنوان پاسخ، دچار ترس می شود. حتا اگر در حقیقت آن جسم شاهین نباشد!

همچنین زمان ترس، ضربان قلب شدت یافته و فشار خون بالا می رود.

یکی دیگر از بارز ترین احساسات حیوانی، لذت است. این احساس زمانی که گربه تان خود را جمع کرده و یا خرخر می کند، یا در زمان بازی کردن گربه محسوس است.

غم نیز در بسیاری از گونه های وحشی، پس از مرگ همسر، پدر و مادر، و فرزندان مشاهده می شود. در گربه ها غم از دست دادن صاحب را می توان مثال زد. میزان غم در گونه های مختلف، متفاوت است.

در بعضی ها غم بسیار ناچیزی به وجود می آید، در حالی برخی در برخی دیگر، غم می تواند، صدمات جدی تری بزند.

دانشمندان نادیده نمی گیرند، که در انسان ها نیاز، نوع به نمایش گذاشتن غم و اندوه متفاوت است.

این پرسش که آیا حیوانات نیز دارای عواطف اند، اغلب با حظور آگاهی در حیوانات به اشتباه گرفته می شود.

به هر حال گربه ها دارای حدودی از خود آگاهی هستند، که با آگاهی و هوشیاری که انسان ها دارند متفاوت است.

برای مثال گربه ها با تصویر خود در آینه بازی می کنند، با وجودی که می دانند که گربه ای در آینه نیست، اما قادر به تشخیص تصویر خود در آینه نیستند.

زبان بشر نیز در رابطه با احساس و آگاهی دچار سردرگمی ست، اغلب زمانی که در باره ی چگونگی احساس صحبت می کنیم، دقیقن نمی دانیم منظور احساس است یا آگاهی نسبت به وجود احساسات.

آشنایی با عواطف در گربه ها

در آزمایشگاه و طبیعت

حیوانات آزمایشگاه و حیواناتی که در محیط زیست خود اند و حیوانات خانگی، رفتارهای متفاوتی دارند. محیط زندگی آن ها با هم متفاوت است.

تعامل آن ها با انسان ها یا حیوانات دیگر متفاوت است. حیواناتی که در محیطی آزمایشگاهی قرار دارند، ممکن است زمان کمی برای برقراری روابط اجتماعی با دیگران داشته باشند،

بنابراین پاسخ آن ها به آزمایشات ژنتیکی می تواند دچار اختلال شود. برخی از آن ها صفات خاصی دارند که نیاز به تربیت است، پس نمی توانند نمونه ای طبیعی برای دیگر هم نوعان خود باشند.

احساسات نمی توانند در خلاء به وجود آیند، پاره ای از آن ها پاسخ هایی ست که به عوامل خارجی داده می شوند.

بسیاری از حیوانات آزمایشگاهی به خاطر محیط سترون شان، رفتار های گمراه کننده ای(مثل قطع عضوخود، خوردن مدفوع) را از خود نشان می دهند.

این ها نشانه هایی از استرس و افسردگی ست، اما اغلب شان به عنوان استدلالی برای وجود احساس خوانده نمی شوند.

این که حیوانات در چنین شرایطی رنج می کشند، همه جا به رسمیت شناخته شده است، برای مثال حیواناتی که در بدترین باغ وحش ها زندگی می کنند،

رفتارهای نابهنجاری دارند: مانند تکرار در راه رفتن های بی هدف، و مشکلت روانی دیگر.

حیوانات نسبت به محیط خود عکس العمل نشان می دهند. این غیر ممکن است که حیوان را مانند یک ماشین در محیطی غیر عادی قرار دهید و انتظار داشته باشید رفتاری طبیعی داشته باشد.

ای کاش برای شناخت حیوانات، بی آنکه به ابزاری برای شناخت تبدیلشان می کردیم، آن ها را در محیط طبیعی خود مورد آزمایش قرار می دادیم تا نتایجی طبیعی گرفته و به آن ها نیز صدمه نمی زدیم.

دانشمندان همه بر این عقیده اند که حیوانات آزمایشگاهی رنج بسیاری را تحمل می کنند، زیرا قادر به پیش بینی وقایع نیستند.

اما درباره ی گربه ها، باوجود اینکه آن ها نمی توانند وقایع نامنظمی که در آینده می آیند را پیش بینی کنند، قدرت شگرفی در پیش بینی اتفاقاتی دارند که به قاعده و منظم در آینده ای نزدیک می افتد.

مثل تشخیص زمان رسیدن مالکشان از محل کار به خانه، در زمانی از روز.

حتا گربه های آزمایشگاهی نیز قادر به پیش بینی وقایع منظم اند. آنها می توانند زمانی که قرار است غذایشان را بخورند، پیش بینی کنند، یا زمانی که نوبت آزمایش آن ها می رسد.

گربه ها روش یکسانی برای پیش بینی وقایع ناخوشایند و منظم دارند، چنانچه با رسیدن زمان آزمایش آن ها دچار ترس، یا پرخاشگری می شوند.

چهار رفتار بیسیک

بحث بسیار است که آیا حیوانات احساسات و عواطف را تجربه می کنند، یا تنها در پاسخ به محیطشان، تغییرات رفتاری را از خود به نمایش می گذارند.

شناخت رفتارحیوانات، ۴رفتار اصلی را در بر می گیرد. این رفتارها ۴ رفتار اصلی نامیده می شود، که پاسخی غریزی برای زنده ماندن است.

*جنگیدن
*گریز(یا پنهان شدن)
*تغذیه(شکار یا جستجوی غذا)
*شهوت(جفت گیری و تولید مثل)

هرمون های مترشحه از غدد فوق کلیوی، راهگشایی برای بروز این واکنش ها ست. در مواجهه با یک تهدید، اولین واکنش غریزی این است: من فرار می کنم، یا برای مبارزه می مانم.

این واکنشی برای بقاء است. غرایز بعدی ازین دست اند: آیا باید آن را بخورم؟ آیا به عنوان همسر آن را انتخاب کنم؟

اگر هیچ کدام ازین ۴ عکس العمل نشان داده نشد، علت رفتار را از کنجکاوی دانسته، یا خیلی ساده می توان گفت که حیوان محرک را ندیده است.

این رفتارها را می توان از طریق آموزش تغییر داد. گربه ها اغلب برای جلوگیری از نزاع، سعی می کنند همدیگر را نادیده بگیرند.

گربه ای که در کنار خرگوشی پرورش داده می شود، ممکن است دیگر آن خرگوش خاص، یا حتا تمام خرگوش ها را به عنوان غذا نشناسد.

پاولف در آزمایشی معروف برای اثبات شرطی شدن و آموزش، قبل از دادن غذا به سگ، زنگی را به صدا در می آورد، بس از مدتی سگ با شنیدن صدای زنگ، حتی اگر غذایی وجود نداشت، شرطی شده و از دهانش بزاق ترشح می شد.

در انسان ها و احتمالاگربه ها، این واکنشها دو مسیر موازی در مغز دارند. مسیری غریزی که فورن باعث نشان دادن واکنش می شود.

تفکر مسیری طولانی تر است که واکنش حیوانات را تغییر می دهد. آموزش، در تغییر این مسیر تاثیر دارد.

به عنوان مثال زمانی که حیوان بخواهد بر اثر صدایی بلند فرار کند(واکنش گریز) اگر در حصار یک چهاردیواری باشد، دست از فرار می کشد؛

سگ های شکاری و اسب های پلیس، حتی اگر غریزه ی فرار هم در آن ها بیدار شود، آموزش می بینند که در جای خود آرام بمانند و موضع خود را ترک نکنند.

چهار واکنش اصلی برای حیوانات ابتدایی کفایت می کند. اما انسان ها، سگ ها، گربه ها و دیگر حیوانات پیشرفته تر، در صورتی که در محیط زیستی غنی و متنوع تر باشند، نیازی بیش از ۴ غریزه ی اصلی دارند.

محیط پیچیده، نیازمند واکنش های پیچیده تری ست. عاطفه، شامل هردو این ها می شود: واکنش های غریزی و واکنش های اکتسابی(آموختنی).

در طول زمان، گربه می تواند با غریزه ی ذاتی فرار خود مبارزه کند، مثلن به مرور یاد می گیرد که با شنیدن صدای جاروبرقی خطری اورا تهدید نمی کند، پس دست از فرار برخواهد داشت.

مطالعات احساسات حیوانات، به طورکلی از طریق بررسی تطابق و سازش پذیری در آنها(گونه های آموزشی) نسبت به بررسی احساسات فیزیولوژی، سریع تر به نتیجه می رسد.

شش واکنش اصلی

نقش احساسات در زندگی حیوانات چیست؟ در حالتی که حیوان وحشی باشد، تمام رفتارها و احساسات به صورتی شانسی و بدون تعلیم می توانند اصلاح شده یا تغییر کنند، تا شانس زنده ماندن بیشتر شود.

حیوانات باید خود را با محیط زیست درحال تغییرشان، نطبیق دهند. زمان این تطاق می تواند بسیار طولانی باشد(با گذشت چند نسل) که تغییرات به صورت ژنتیکی در می آید،

یا سریعتر بوده و در طول زندگی یک حیوان صورت گیرد(که در این مورد داشتن هوش در حیوان و یادگیری ضروری ست).

همانطور که گفته شد، گربه ها برای زنده ماندن ۴ فتار غریزی دارند، اما احساسات دیگری نیز وجود دارد که آن ها برای سازگار شدن با محیط نیازمند آنند.

در انسان ها ۶ احساس اصلی وجود دارد، احساساتی که در فیزیولوژی ما وجود دارند(در ابتدا تصور می شد که تنها ۳ احساس ، ترس،اندوه و شادی وجود دارد،

اما پژوهش های اخیر نشان داد که این احساسات خود را تا ۶ عدد گسترش داده اند)